کدام
لغتنامه دهخدا
کدام . [ ک ُ ] (ضمیر، ص ) از ادات پرسش است در تردید. برای استفهام باشد و اطلاق این بر ذوی العقول و غیر ذوی العقول هر دو آید. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بمعنی چه و که و این صفت همیشه مقدم بر موصوف باشد خواه آن موصوف شخص باشد و یا چیز و آن را در تردید مقصود بطور استفهام استعمال کنند مانند کدام چیز یعنی چه چیز و کدام کس یعنی چه کس و در وقتی که چندین عدد چیز و یا چند عدد کس موجود باشد و مقصود معلوم نبود بطور استفهام گویند کدام یک از این چیزها و کدام یک از این کسها. (ناظم الاطباء). چه کس . چه چیز. (یادداشت مؤلف ). اَی ﱡ. (ترجمان القرآن ). ج ، کدامان . (از یادداشت مؤلف ). از ادات پرسش است به معانی چه و که . (از فرهنگ فارسی معین ) :
که این شیربازو گو پیلتن
چه مردست و شاه کدام انجمن .
تو زین چارگوهر کدامی بگوی
دلم را ره شادمانی بجوی .
وزان پس ببازارگان گفت شاه
که اکنون سپه را کدام است راه .
بدو گفت فرخ کدام است مرد
که دارد دلی شاد و بی باد سرد.
کدام است گرد کنارنگ دل
بمردی سیه کرده در جنگ دل .
با بتانی که می ندانم گفت
که از ایشان هوای من به کدام .
حاجب را بگوی که لشکر را بیستگانی تا کدام وقت داده است ؟ (تاریخ بیهقی ).
کدام روز که پیش درتو خاقانی
شهیدوار به خونابه در نمی گردد.
دانی کرم کدام بود آنکه هر چه هست
بدهی به هر که هست و نخواهی جزای خویش .
کدام دانه فرورفت در زمین که نرست
چرا به دانه ٔ انسانت این گمان باشد.
آن کس که چو من نیست در این شهر کدام است .
کدام چاره سگالم که در تو در گیرد
کجا روم که دل من دل از تو بر گیرد.
حور از بهشت بیرون ناید تو از کجائی
مه بر زمین نباشد تو ماه رخ کدامی .
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وانکس که چو ما نیست در این شهر کدام است .
جانا کدام سنگدل بی کفایت است
کو پیش زخم تیغ تو جان را سپر نکرد.
مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام
خیر مقدم چه خبردوست کجا راه کدام .
کدام پایه ٔ تعظیم نصب شاید کرد
که در مسالک فکرت نه برتر از آنی .
- کدام است ؛ برای چیست . چراست . دلیلش چیست . (یادداشت مؤلف ) :
مرا ده ساقیا جام نخستین
که من مخمورم و میلم بجام است
ولیکن لختکی باریکتر ده
نبید یکمنی دادن کدام است .
- کدام یک ؛ هرگاه چند چیز یا چند شخص بود که مقصود معلوم نباشد این کلمه را بکار برند، مانند: کدام یک از این کتابها مفیدتر است ؟ کدام یک از این کسان مقصر است ؟. (از فرهنگ فارسی معین ).
- هر کدام ؛ هر یک . (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء).
- یک کدام ؛ یک تن . (یادداشت مؤلف ).
که این شیربازو گو پیلتن
چه مردست و شاه کدام انجمن .
تو زین چارگوهر کدامی بگوی
دلم را ره شادمانی بجوی .
وزان پس ببازارگان گفت شاه
که اکنون سپه را کدام است راه .
بدو گفت فرخ کدام است مرد
که دارد دلی شاد و بی باد سرد.
کدام است گرد کنارنگ دل
بمردی سیه کرده در جنگ دل .
با بتانی که می ندانم گفت
که از ایشان هوای من به کدام .
حاجب را بگوی که لشکر را بیستگانی تا کدام وقت داده است ؟ (تاریخ بیهقی ).
کدام روز که پیش درتو خاقانی
شهیدوار به خونابه در نمی گردد.
دانی کرم کدام بود آنکه هر چه هست
بدهی به هر که هست و نخواهی جزای خویش .
کدام دانه فرورفت در زمین که نرست
چرا به دانه ٔ انسانت این گمان باشد.
آن کس که چو من نیست در این شهر کدام است .
کدام چاره سگالم که در تو در گیرد
کجا روم که دل من دل از تو بر گیرد.
حور از بهشت بیرون ناید تو از کجائی
مه بر زمین نباشد تو ماه رخ کدامی .
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وانکس که چو ما نیست در این شهر کدام است .
جانا کدام سنگدل بی کفایت است
کو پیش زخم تیغ تو جان را سپر نکرد.
مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام
خیر مقدم چه خبردوست کجا راه کدام .
کدام پایه ٔ تعظیم نصب شاید کرد
که در مسالک فکرت نه برتر از آنی .
- کدام است ؛ برای چیست . چراست . دلیلش چیست . (یادداشت مؤلف ) :
مرا ده ساقیا جام نخستین
که من مخمورم و میلم بجام است
ولیکن لختکی باریکتر ده
نبید یکمنی دادن کدام است .
- کدام یک ؛ هرگاه چند چیز یا چند شخص بود که مقصود معلوم نباشد این کلمه را بکار برند، مانند: کدام یک از این کتابها مفیدتر است ؟ کدام یک از این کسان مقصر است ؟. (از فرهنگ فارسی معین ).
- هر کدام ؛ هر یک . (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء).
- یک کدام ؛ یک تن . (یادداشت مؤلف ).