کاظمة
لغتنامه دهخدا
کاظمة. [ ظِ م َ ] (اِخ ) موضعی است به بادیه . (منتهی الارب ). سرزمینی است کنار دریا در راه بحرین از بصره . بین آن و بصره دو منزل راه است . چاههای فراوان دارد و آب آن خوردنی است و چشمه های آن آشکار است و اکثر شاعران یاد آن کرده اند:
یا حبّذاالبرق من اکناف کاظمة
یسعی علی قصرات المرخ والعشر
ﷲ در بیوت کان یعشقها
قلبی و یالفها اِن طیبت بصر
فقدتها فقد ظمئآن ادواته
والقیظ یحذف وجه الارض بالشرر
امنیةالنفس ان تزداد ثانیه
وحالنا و الامانی حلوةالثمر.
و «الخُرم » جبیلات بکاظمة و انوف جبال .
و مضی معه ناس من قیس فیهم الضحاک بن عبداﷲ و عبداﷲبن رزین ، حتی قدموالحجاز فنزل مکة فجعل راجز لعبداﷲبن عباس یسوق له فی الطریق و یقول :
صبحت من کاظمةالقصرالخرب
مع ابن عباس بن عبدالمطلب .
یا حبّذاالبرق من اکناف کاظمة
یسعی علی قصرات المرخ والعشر
ﷲ در بیوت کان یعشقها
قلبی و یالفها اِن طیبت بصر
فقدتها فقد ظمئآن ادواته
والقیظ یحذف وجه الارض بالشرر
امنیةالنفس ان تزداد ثانیه
وحالنا و الامانی حلوةالثمر.
و «الخُرم » جبیلات بکاظمة و انوف جبال .
و مضی معه ناس من قیس فیهم الضحاک بن عبداﷲ و عبداﷲبن رزین ، حتی قدموالحجاز فنزل مکة فجعل راجز لعبداﷲبن عباس یسوق له فی الطریق و یقول :
صبحت من کاظمةالقصرالخرب
مع ابن عباس بن عبدالمطلب .