چشمه چشمه
لغتنامه دهخدا
چشمه چشمه . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) سوراخ سوراخ و متخلخل . (ناظم الاطباء). مشبک و خانه خانه چون لانه ٔ زنبور :
یکی کرته هر یک بپوشیده تنگ
همه چشمه چشمه بنقش و برنگ .
همچون خزینه خانه ٔ زنبور خشکسال
از باد چشمه چشمه دماغ خرابشان .
صحن مجلس در مدور جام نوشین چشمه یافت
کانچنان هم چشمه چشمه هم مدور ساختند.
رجوع به چشمه شود.
یکی کرته هر یک بپوشیده تنگ
همه چشمه چشمه بنقش و برنگ .
همچون خزینه خانه ٔ زنبور خشکسال
از باد چشمه چشمه دماغ خرابشان .
صحن مجلس در مدور جام نوشین چشمه یافت
کانچنان هم چشمه چشمه هم مدور ساختند.
رجوع به چشمه شود.