چشش
لغتنامه دهخدا
چشش . [ چ َ ش ِ ] (اِمص ) چشیدن . (ناظم الاطباء). عمل چشیدن . مزه کردن . آزمودن طعم چیزی . || (اِ) ذائقه و طعم . (ناظم الاطباء). ذوق . (ربنجنی ). چشائی . چشایی :
پارسی گوییم ، یعنی این کشش
زان طرف آمد که آمد آن چشش .
رجوع به چشایی شود.
پارسی گوییم ، یعنی این کشش
زان طرف آمد که آمد آن چشش .
رجوع به چشایی شود.