چام چام
لغتنامه دهخدا
چام چام . (اِ مرکب ) دره یاکوهی که خم درخم بود گویند چام چام و چم چم . (فرهنگ اسدی ). دره های کوه . || راه های پرپیچ و خم و تاب . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
گفتا مرا چه چاره که آرام هیچ نیست
گفتم که زود خیز و همی گرد چام چام .
|| ظاهراً چمان چمان . آرام آرام . آهسته آهسته و خرامان خرامان معنی میدهد و ممکن است در شعر منجیک که در بالا نقل شد همین معنی منظور شاعر بوده است .
گفتا مرا چه چاره که آرام هیچ نیست
گفتم که زود خیز و همی گرد چام چام .
|| ظاهراً چمان چمان . آرام آرام . آهسته آهسته و خرامان خرامان معنی میدهد و ممکن است در شعر منجیک که در بالا نقل شد همین معنی منظور شاعر بوده است .