پیرهن قبا کردن
لغتنامه دهخدا
پیرهن قبا کردن . [ رَ/ پیرْ هََ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیراهن قبا کردن . دریدن پیرهن در خشمی یا مصیبتی . دریدن پیراهن بر تن . چاک کردن پیراهن :
خیاط روزگار ببالای هیچکس
پیراهنی ندوخت که آنرا قبا نکرد.
صد پیرهن قباکنم از خرمی اگر
بینم که دست من چو کمر بر میان اوست .
پیراهنی که آید ازو بوی یوسفم
ترسم برادران غیورش قبا کنند.
خیاط روزگار ببالای هیچکس
پیراهنی ندوخت که آنرا قبا نکرد.
صد پیرهن قباکنم از خرمی اگر
بینم که دست من چو کمر بر میان اوست .
پیراهنی که آید ازو بوی یوسفم
ترسم برادران غیورش قبا کنند.