وه
لغتنامه دهخدا
وه . [ وَه ْ ] (صوت ) کلمه ای است که در محل تحسین گویند، و آن را مکرر نیز کنند. (از انجمن آرا) (آنندراج ). کلمه ای است که در محل انتعاش طبیعت به طریق تحسین گویند. (برهان ). کلمه ٔ تعجب و تحسین و افسوس . (غیاث اللغات ). کلمه ای است دال بر تحسین و تعجب و شگفتی :
وه که سدّ ره من جان و دل است
که به سد ره مقری خواهم داشت .
وه که به یک بار پراکنده شد
آنچه به عمری بُدَم اندوخته .
وه که گر مرده بازگردیدی
در میان قبیله و پیوند
رد میراث سخت تر بودی
وارثان را زمرگ خویشاوند.
وه چه بخت است این که گر جام شراب آرم به دست
میشود بردست من از بخت وارون آبله .
وه چه خوب آمدی صفا کردی
چه عجب شد که یاد ما کردی .
وه که سدّ ره من جان و دل است
که به سد ره مقری خواهم داشت .
وه که به یک بار پراکنده شد
آنچه به عمری بُدَم اندوخته .
وه که گر مرده بازگردیدی
در میان قبیله و پیوند
رد میراث سخت تر بودی
وارثان را زمرگ خویشاوند.
وه چه بخت است این که گر جام شراب آرم به دست
میشود بردست من از بخت وارون آبله .
وه چه خوب آمدی صفا کردی
چه عجب شد که یاد ما کردی .