وعده کردن
لغتنامه دهخدا
وعده کردن . [ وَ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعیین وقت برای اجرای امری کردن . قول دادن به کسی اجرای امری را. قول دادن . تعهد کردن :
بر یخ بنویس چون کند وعده
گفتار محال و قول خامش را.
یا وعده مکن که می فرستم
یا وعده ٔ خویش را وفا کن .
بر یخ بنویس چون کند وعده
گفتار محال و قول خامش را.
یا وعده مکن که می فرستم
یا وعده ٔ خویش را وفا کن .