وعده دادن
لغتنامه دهخدا
وعده دادن . [ وَ دَ / دِ دَ ] (مص مرکب ) قول دادن به کسی برای اجرای عملی . قول دادن . (ناظم الاطباء) :
همی وعده دهی امروز و فردا
همین امروز و فردایت مراکشت .
نفسی را به طعام وعده دادن آسان تر است که قصابی را به درم . (گلستان سعدی ).
وعده ای داده ای ای خسرو آفاق مرا
وقت آن است که آن وعده وفا فرمایی .
به حشرم وعده ٔ دیدار اگر دادی نمی رنجم
وصال چون توئی را صبر این مقدار می باید.
|| تعیین مدت کردن برای ادای وام . (ناظم الاطباء).
همی وعده دهی امروز و فردا
همین امروز و فردایت مراکشت .
نفسی را به طعام وعده دادن آسان تر است که قصابی را به درم . (گلستان سعدی ).
وعده ای داده ای ای خسرو آفاق مرا
وقت آن است که آن وعده وفا فرمایی .
به حشرم وعده ٔ دیدار اگر دادی نمی رنجم
وصال چون توئی را صبر این مقدار می باید.
|| تعیین مدت کردن برای ادای وام . (ناظم الاطباء).