واگفتن
لغتنامه دهخدا
واگفتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بازگفتن . (آنندراج ). تکرار کردن :
ز هر شیوه سخن کان دلنواز است
بگفتند آنچه وا گفتن دراز است .
غلط گفته را تازه کردم طراز
بدین عذر واگفتم آن گفته باز.
گرچه در شیوه ٔ گهر سفتن
شرط من نیست گفته واگفتن .
|| به زبان آوردن . (یادداشت مؤلف ). بازگفتن . اظهار کردن . بازگو کردن :
کس ز بیم وزیر عالم سوز
آنچه شب رفت وانگفت به روز.
|| ملامت نمودن . (آنندراج ).
ز هر شیوه سخن کان دلنواز است
بگفتند آنچه وا گفتن دراز است .
غلط گفته را تازه کردم طراز
بدین عذر واگفتم آن گفته باز.
گرچه در شیوه ٔ گهر سفتن
شرط من نیست گفته واگفتن .
|| به زبان آوردن . (یادداشت مؤلف ). بازگفتن . اظهار کردن . بازگو کردن :
کس ز بیم وزیر عالم سوز
آنچه شب رفت وانگفت به روز.
|| ملامت نمودن . (آنندراج ).