ترجمه مقاله

نیرنگ

لغت‌نامه دهخدا

نیرنگ . [ رَ ] (اِ) رنگ باشد که نگارگران زنند . (لغت فرس اسدی ). || نقشه تصویر که به زکال بر کاغذ طرح کنند. (غیاث اللغات ). آنچه مرتبه ٔ اول نقاشان با انگشت و زغال نقش و طرح کنند و بکشند. (برهان قاطع). نقش و هیولی هرچه باشد و نقاشان چون نقشی بکشند اول نیرنگ کنند و بعد از آن نقش کنند. (اوبهی ). طرح و نقشی که نقاشان و طراحان و معماران قبلاً رسم کنند. (فرهنگ خطی ). طرحی که نقاش با زغال و جز آن بار اول کشد. (فرهنگ فارسی معین ). || هیولای هرچیز را نیز گویند. (برهان قاطع) .
- نیرنگ و رنگ ؛ حیله و فریب :
چه افتاد کامروز نامد به جنگ
چرا ساخت زین گونه نیرنگ و رنگ .

فردوسی .


آمد آن ماه دوهفته با قبای هفت رنگ
زلف پر بند و شکنج و چشم پر نیرنگ و رنگ .

معزی .


- || شگفت انگیزی و فریبائی :
یکی گاو دیدم چو خرم بهار
سراپای نیرنگ و رنگ و نگار.

فردوسی .


- نیرنگ زدن ؛ طرح کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : نقوش تقسیم وتبویب آن را [ کتاب را ] نیرنگ زد. (المعجم ص 3 از فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله