نیایشگری
لغتنامه دهخدا
نیایشگری . [ ی ِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل نیایشگر. رجوع به نیایشگر شود :
نیایشگریها فزون گشتشان
ستایش ز اندازه بگذشتشان .
- نیایشگری کردن ؛ ستایش کردن . پرستش و عبادت کردن :
نشست و نیایشگری کرد چند
بدان خال فرخ پی ارجمند.
شه از خواب دوشینه سر برگرفت
نیایشگری کردن از سر گرفت .
نیایشگریها فزون گشتشان
ستایش ز اندازه بگذشتشان .
- نیایشگری کردن ؛ ستایش کردن . پرستش و عبادت کردن :
نشست و نیایشگری کرد چند
بدان خال فرخ پی ارجمند.
شه از خواب دوشینه سر برگرفت
نیایشگری کردن از سر گرفت .