نوشته
لغتنامه دهخدا
نوشته . [ ن َ وَ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) پیچیده . درنوردیده . (برهان قاطع). نوردیده :
نوشته به دستار چیزی که برد
چنان هم نوشته به بیژن سپرد.
|| طی شده . گذشته . ماضی : از روزگار گذشته و قرن های نوشته . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 118).
نوشته به دستار چیزی که برد
چنان هم نوشته به بیژن سپرد.
|| طی شده . گذشته . ماضی : از روزگار گذشته و قرن های نوشته . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 118).