نمش
لغتنامه دهخدا
نمش . [ ن َ ] (اِ) مکر. حیله . دغابازی . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (جهانگیری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فریب . (ناظم الاطباء) :
به کردار چشم غزالان دو چمش
همه سحر و شوخی همه رنگ و نمش .
|| یک نوع خوراکی که ازشیر و سرشیر می سازند. || (ص ) فریبنده و حیله باز. (ناظم الاطباء).
به کردار چشم غزالان دو چمش
همه سحر و شوخی همه رنگ و نمش .
|| یک نوع خوراکی که ازشیر و سرشیر می سازند. || (ص ) فریبنده و حیله باز. (ناظم الاطباء).