مسواک
لغتنامه دهخدا
مسواک . [ م ِس ْ ] (ع اِ) چوب دندان مال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چوبی است از درخت اراک که بدان دندان را مالش دهند. (از اقرب الموارد). سواک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (دهار). خَمط. چوب درخت مسواک .چوب اراکة. درخت مسواک . اِسحَل . بشامة. دندان خاره . چوج . دندان مال . شذا. اراک . (یادداشت مرحوم دهخدا). ج ، مَساویک . || ابزاری که بوسیله ٔ آن دندانها را پاک کنند، خواه از چوب باشد یا از موی و جز آن . (ناظم الاطباء). برس دندان . دندان شوی . دندان پاک کن . دندان سای . دندان زدا. دندانشویه . غرواشه :
یکی بدید به کوی اوفتاده مسواکش
ربود تا بردش باز جای وباز کده
یکی بگفت نه مسواک خواجه گنده شده ست
که این سگاله ٔ گوه سگ است خشک شده .
نه مسواک در روزه گفتی خطاست
بنی آدم مرده خوردن رواست .
چو بادبیزن و مسواک داشت حکم علم
بشد سجاده ٔ زردک به مرشدی اشهر.
پاک کن از غیبت مردم دهان خویش را
ای که از مسواک هر دم میکنی دندان سفید.
به آزادی دهان پاک قاسم کی سخن گوید
ز چوب سرو بتراشی اگر مسواک قاسم را.
- مسواک بر سر دستار زدن ؛ نشانه ٔ رعایت مستحبات کردن و تظاهر به زهد و تقوی :
زاهد شده در پرده ٔ پندار و دگر هیچ
مسواک زده بر سر دستار و دگر هیچ .
- مسواک به دندان مالیدن ؛ مالیدن چوب مسواک (چوب اراک ) به دندان ها. مسواک کردن . رجوع به مسواک کردن شود.
- مسواک زدن ؛ دندانها را با مسواک تمیز کردن .مالیدن مسواک به دندان . مسواک کردن .
- مسواک کردن ؛ پاک کردن دندانها را با مسواک . (ناظم الاطباء). مسواک زدن . تَسَوﱡک . استیاک . (دهار).
یکی بدید به کوی اوفتاده مسواکش
ربود تا بردش باز جای وباز کده
یکی بگفت نه مسواک خواجه گنده شده ست
که این سگاله ٔ گوه سگ است خشک شده .
نه مسواک در روزه گفتی خطاست
بنی آدم مرده خوردن رواست .
چو بادبیزن و مسواک داشت حکم علم
بشد سجاده ٔ زردک به مرشدی اشهر.
پاک کن از غیبت مردم دهان خویش را
ای که از مسواک هر دم میکنی دندان سفید.
به آزادی دهان پاک قاسم کی سخن گوید
ز چوب سرو بتراشی اگر مسواک قاسم را.
- مسواک بر سر دستار زدن ؛ نشانه ٔ رعایت مستحبات کردن و تظاهر به زهد و تقوی :
زاهد شده در پرده ٔ پندار و دگر هیچ
مسواک زده بر سر دستار و دگر هیچ .
- مسواک به دندان مالیدن ؛ مالیدن چوب مسواک (چوب اراک ) به دندان ها. مسواک کردن . رجوع به مسواک کردن شود.
- مسواک زدن ؛ دندانها را با مسواک تمیز کردن .مالیدن مسواک به دندان . مسواک کردن .
- مسواک کردن ؛ پاک کردن دندانها را با مسواک . (ناظم الاطباء). مسواک زدن . تَسَوﱡک . استیاک . (دهار).