ترجمه مقاله

مرتع

لغت‌نامه دهخدا

مرتع. [ م َ ت َ ] (ع اِ) چراگاه . سبزه زاری که بهائم در آن چرند و چراگاهی که آب و علف آن بسیار باشد. (غیاث اللغات ). چراخور. چراخوار. گیاه خوار. چراستان . مرعی .چمن . (یادداشت مرحوم دهخدا). ج ، مراتع :
بوم چالندر است مرتع من
مار و رنگم در این نقاب و ثغور.

مسعودسعد (دیوان ص 166).


خم چنبر دف چو صحرای محشر
در او مرتع امن حیوان نماید.

خاقانی .


ترجمه مقاله