مائدة
لغتنامه دهخدا
مائدة. [ ءِ دَ ] (ع اِ) (از «م ی د») خوانی که بر وی طعام باشد. ج ، مائدات و موائد. (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خوان آراسته . (ترجمان القرآن ). خوان آراسته به طعام ، فاذا لم یکن علیه طعام فهی خوان . (منتهی الارب ). خوان پر از طعام و نعمت . (آنندراج ) (غیاث ) : اذ قال الحواریون یا عیسی ابن مریم هل یستطیع ربک ان ینزل علینا مائدة من السماء... (قرآن 112/5).
این چنان زرین نمکدان بر بلورین مائده
وان چنان چون بر غلاف زر سیمین گوشوار.
پس گفت : «... اللهم ربناانزل علینا مائدة من السماء تکون لنا عیداً لاوّلنا...»؛ بارخدایا ما را از آسمان خوانی فرست . (قصص الانبیاء ص 206).
نعمتی بهتر از آزادی نیست
بر چنین مائده کفران چکنم .
هرکجا جبریل سازد مائده
زشت باشد میهمان دیو لعین .
مائده از آسمان شد عائده
چونکه گفت انزل علینا مائده .
مائده از آسمان درمی رسید
بی شرا و بیع و بی گفت و شنید.
- مائده ٔ خرگهی ؛ نعیم بهشت . نعیم آسمانی . (برهان ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
آنچه درین مائده ٔ خرگهی است
کاسه ٔ آلوده و خوان تهی است .
|| خوردنی و طعام . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). طعام . (اقرب الموارد) :
پیش ما بینی کریمانی که گاه مائده
ماکیان بر در کنند وگربه در زندان سرا.
بهر خواص ترا مائده ٔ خوش مذاق
ساختم از جان پاک بنگر و درده صلا.
کم خور خاقانیا مائده ٔ دهر از آنک
نیست ابا خوش گوار هست ترش میزبان .
شعله ٔ رأی تو باد عاقله ٔ مهر و ماه
فضله ٔ خوان تو باد مائده ٔ انس و جان .
چو بر مائده دستها شد دراز
دهان بر خورش راه بگشاد باز.
نبود آن دشنام او بی فایده
نبود آن مهمانیش بی مائده .
دست طمع ز مائده ٔ چرخ شسته ایم
از جان سخت خود به شکم سنگ بسته ایم .
|| دائره ای از زمین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، مائدات و موائد. (اقرب الموارد). زمین دایر، ضد زمین بایر. (ناظم الاطباء). || طعامی که از آسمان نازل شود. (از منتهی الارب ). نعیم . نعمت . (از ناظم الاطباء).
این چنان زرین نمکدان بر بلورین مائده
وان چنان چون بر غلاف زر سیمین گوشوار.
منوچهری .
پس گفت : «... اللهم ربناانزل علینا مائدة من السماء تکون لنا عیداً لاوّلنا...»؛ بارخدایا ما را از آسمان خوانی فرست . (قصص الانبیاء ص 206).
نعمتی بهتر از آزادی نیست
بر چنین مائده کفران چکنم .
خاقانی .
هرکجا جبریل سازد مائده
زشت باشد میهمان دیو لعین .
خاقانی .
مائده از آسمان شد عائده
چونکه گفت انزل علینا مائده .
مولوی .
مائده از آسمان درمی رسید
بی شرا و بیع و بی گفت و شنید.
مولوی .
- مائده ٔ خرگهی ؛ نعیم بهشت . نعیم آسمانی . (برهان ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
آنچه درین مائده ٔ خرگهی است
کاسه ٔ آلوده و خوان تهی است .
نظامی .
|| خوردنی و طعام . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). طعام . (اقرب الموارد) :
پیش ما بینی کریمانی که گاه مائده
ماکیان بر در کنند وگربه در زندان سرا.
خاقانی .
بهر خواص ترا مائده ٔ خوش مذاق
ساختم از جان پاک بنگر و درده صلا.
خاقانی .
کم خور خاقانیا مائده ٔ دهر از آنک
نیست ابا خوش گوار هست ترش میزبان .
شعله ٔ رأی تو باد عاقله ٔ مهر و ماه
فضله ٔ خوان تو باد مائده ٔ انس و جان .
خاقانی .
چو بر مائده دستها شد دراز
دهان بر خورش راه بگشاد باز.
نظامی .
نبود آن دشنام او بی فایده
نبود آن مهمانیش بی مائده .
مولوی .
دست طمع ز مائده ٔ چرخ شسته ایم
از جان سخت خود به شکم سنگ بسته ایم .
صائب .
|| دائره ای از زمین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، مائدات و موائد. (اقرب الموارد). زمین دایر، ضد زمین بایر. (ناظم الاطباء). || طعامی که از آسمان نازل شود. (از منتهی الارب ). نعیم . نعمت . (از ناظم الاطباء).