ترجمه مقاله

لبس

لغت‌نامه دهخدا

لبس .[ ل ُ ] (ع مص ) پوشیدن جامه . (منتهی الارب ). پوشیدن . (تاج المصادر). مقابل خلع. کندن . بیرون کردن . || برخورداری گرفتن از زن زمانی . لبس قوماً کذلک ؛ ای تملی بهم دهراً. لبست فلانةُ عمره ؛ تمام جوانی آن مرد با وی بود. (منتهی الارب ). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: لبس بضم لام و سکون باء یک نقطه در زیر، در لغت جامه پوشیدن و در اصطلاح سالکان : لبس صورت عنصریه . لباس حقائق روحانیه و لبس بفتح لام و سکون باء پوشیدن و آشفته کردن کار بر کسی و قریب است به این آنچه در لطائف اللغات آورده که لبس بالضم در اصطلاح صوفیه : عبارت است از صورت عنصریة که متلبس میشود بدان صورت حقایق روحانیة و از این قبیل است لبس حقیقة الحقایق بصور انسانیة - انتهی . || (اِ) پوشش .
ترجمه مقاله