قلعی
لغتنامه دهخدا
قلعی . [ ق َ ] (معرب ، ا) رصاص قلعی فلزی است که مس گران مس سرخ را با آن سپید کنند و آن معرب کلهی است . (از المعرب جوالیقی ). نسبت است به قلع و آن نام معدنی است که از وی ارزیز خالص خیزد. (آنندراج ) :
دست بر این قلعه ٔ قلعی برآر
پای در این ابلق ختلی درآر.
ننمایم و بنمایم چون قلعی آیینه
بنمایم و ننمایم آیم بسراب اندر.
دست بر این قلعه ٔ قلعی برآر
پای در این ابلق ختلی درآر.
ننمایم و بنمایم چون قلعی آیینه
بنمایم و ننمایم آیم بسراب اندر.