قباچه
لغتنامه دهخدا
قباچه . [ ق َ چ َ / چ ِ ] (اِمصغر) بمعنی قباچای است که قبا و جامه ٔ کوچک باشد. (برهان ). || قباچای . قباچه نوعی از کلاه از برای دفع سرما. (فرهنگ دیوان البسه چ استانبول ص 202). نوعی از کلاه زمستانی . (فرهنگ نظام بنقل دکتر معین در حاشیه ٔ برهان ) :
روزی که قباچه ٔ سیه می پوشد
در ظلمت شب صورت جان می بینم .
گاهی گشادگی بودت گه گرفتگی
داری قباچه و فرجی زان فراخ و تنگ .
از آن قباچه ٔ قلمی دوخته نگر
با جامه ٔ شکافته غنج و دلال و دوست .
روزی که قباچه ٔ سیه می پوشد
در ظلمت شب صورت جان می بینم .
گاهی گشادگی بودت گه گرفتگی
داری قباچه و فرجی زان فراخ و تنگ .
از آن قباچه ٔ قلمی دوخته نگر
با جامه ٔ شکافته غنج و دلال و دوست .