فروتنی
لغتنامه دهخدا
فروتنی . [ ف ُ ت َ ] (حامص مرکب )افتادگی . خضوع . تواضع. مقابل برتنی و کبر و عجب . نرم گردنی . خفض جناح . (یادداشت بخط مؤلف ) :
فخرش بفضل و اصل بزرگ وفروتنی است
وین هر سه چیز نیست برون از شمار او.
فخرش بفضل و اصل بزرگ وفروتنی است
وین هر سه چیز نیست برون از شمار او.