26 فرهنگ

عمران

لغت‌نامه دهخدا

عمران . [ ع ُ ] (ع اِمص ) آبادانی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). صاحب آنندراج این کلمه را به ضم اول و فتح دوم ضبط کرده و معنی آن را آبادانیها نوشته است ، سپس گوید: «فارسیان [ آنرا ]به سکون استعمال نمایند بمعنی آبادان » :
نباشد جز دو یک میدان نشیب کوه و هامونش
نباید بیش یک لحظه خراب خاک و عمرانش .

ناصرخسرو.


نیک و بد هرچه اندرین گیتی است
به خرابی است یا به عمرانی است .

مسعودسعد.


ز مهر وکین تو چرخ و فلک دو گوهر ساخت
که هر دو مایه ٔ عمران شدند و اصل خراب .

مسعودسعد.


گنجها را در خرابی زآن نهند
تا ز حرص اهل عمران وارهند.

مولوی .


بندگی اینجا به از سلطانی است
وین خرابی بهتر از عمرانی است .

اسیری لاهیجی (از آنندراج ).


عشق گوید خانه ویران میکنم
عقل گوید شهر عمران میکنم .

اسیری لاهیجی (از آنندراج ).


- عِلم عمران ؛ در تداول ابن خلدون بمعنی علم اجتماع یا جامعه شناسی به کار رفته است . و وی آن را بعنوان دانش مستقلی قرار داده ، خویش را واضع و مبتکر این علم میداند. رجوع به ترجمه ٔ مقدمه ٔ ابن خلدون از محمد پروین گنابادی ج 1 حاشیه ٔ ص 4، فلسفة ابن خلدون الاجتماعیة تألیف طه حسین و دراسات عن مقدمه ٔ ابن خلدون تألیف ساطع الحصری شود.
- عمران شدن ؛ آباد شدن :
هر جای که نام تو رسد در گیتی
گرچند خراب است شود یکسره عمران .

مسعودسعد.