طپان
لغتنامه دهخدا
طپان . [طَ ] (نف ، ق ) بیقرار. بی آرام . مضطرب . طپنده . در حال طپیدن . ضجر. هلوع . (منتهی الارب ). تپان :
طپان ماده بفتاد و نر برپرید
بیامد همانجا که بد آرمید.
شب دیده بر سپهر و بر انجم گماشتم
تا خود نظیر نجم کله دوز من کدام
دیدم همه طپان و بی آرام و شوخ چشم
او بازآرمیده و پرشرم و کش خرام .
دل اندر برطپان از بهر یارش
چو شب تاریک گشته روزگارش .
طپان ماده بفتاد و نر برپرید
بیامد همانجا که بد آرمید.
اسدی (گرشاسبنامه ).
شب دیده بر سپهر و بر انجم گماشتم
تا خود نظیر نجم کله دوز من کدام
دیدم همه طپان و بی آرام و شوخ چشم
او بازآرمیده و پرشرم و کش خرام .
سوزنی .
دل اندر برطپان از بهر یارش
چو شب تاریک گشته روزگارش .
نظامی .