طوطی
لغتنامه دهخدا
طوطی .(اِ) پرنده ای است سبزرنگ از طایفه ٔ پسیتاسیده . و بمناسبت سهولت تقلید آوای آدمی قابل ملاحظه است . طوطیان عموماً در نواحی گرم و رطوبی افریقا و هند زیست میکنند. ببغاء. طوطک . معرب توته ٔ هندی است . (فهرست مخزن الادویه ). معرب توتی و آن طائری است سبز که بعرف آن را طوطا نامند و شکرشکن ، شکرفشان ، شکرمقال ، شکرین مقال ، شیرین زبان ، شیرین سخن ، شیرین تکلم ، شیرین گفتار، خوش نوا و خوش حرف از صفات اوست . (آنندراج ) :
در کف لاله ٔ خودروی نهد سرخ قدح
زاغ همچون پر طوطی شود از سبز گیاه .
الا تا درآیند طوطی و سارک (شارک )
الا تا سرایند قمری و ساری .
بلی نعامه و طوطی دو طایرند ولیک
غذای آن شکر آمد غذای این اخگر.
طوطی گفتا سمن به بود از سبزه کو
بوی ز عنبر گرفت رنگ ز کافور ناب .
ای عندلیب گلشن جان زارنال زار
کزشاخ شرع طوطی حاضرجواب شد.
طوطی آمد با دهانی پرشکر
در لباس فستقی با طوق زر.
مرحبا ای طوطی طوبی نشین
پوششت حیله ست و طوقت آتشین .
اگر طوطی زبان می بست در کام
نه خود را در قفس میدید و نه دام .
- امثال :
طوطی ز زبان خویش در دام افتاد .
- طوطی پس آینه ؛ شخصی که در پس آئینه نشسته حرفها زند برای تعلیم دادن طوطی کذائی بنوعی که منظور است و این طوطی کذائی که مقابل و مواجه آئینه است عکس خود را در آن آئینه مشاهده کرده گمان برد که این حرف حریف اوست غافل از آن طوطی که پس آئینه است ، و همین مقصود است درین بیت خواجه ٔ شیراز :
در پس آینه طوطی صفتم داشته اند
آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم .
و هم او راست :
در لباس بشرٌ مثلکم ارشاد رسول
فضل من بهرتو طوطی ّ پس آینه است .
- طوطی خط ؛ کنایه از جوان سبزخط. ملا سالک قزوینی راست :
طوطی خطی که طعنه زند بر شکر لبش
دارم سری چو فاخته بر دور غبغبش .
- طوطی زرین نفس ؛ کنایه از قلم است . (آنندراج ).
- طوطی صاحب سلامت گو ؛ طوطی که آن را صاحب سلامت تعلیم کرده باشند و اکثر اوقات اینچنین میگفته باشد. ملا قاسم مشهدی راست :
در میان نوخطان باقی همه نیرنگ توست
طوطی صاحب سلامت گو خط شبرنگ توست .
- طوطی صحرا ؛ کنایه از سبزه است .(آنندراج ) (برهان ).
- طوطیَک ؛ مصغر طوطی :
ماه نو منخسف در گلوی فاخته ست
طوطیکان با حدیث قمریکان با انین .
هر طوطیکی سبزقبائی دارد
هر آهوکی چَرا به راغی دارد.
- طوطی مقال ؛ کنایه از فصیح است . (آنندراج ).
- طوطی نوائی ؛ بمعنی طوطی مقال که کنایه از فصیح است . (آنندراج ).
- طوطی وار آموختن (از بر کردن ) مطلبی ؛ بی تعقل و اندیشه در فهم مقصود و مفهوم به آموختن یا از بر کردن لفظ بسنده کردن . از بر کردن الفاظ بی درک معانی آنها. چون طوطی سخنی را از بر کرده گفتن بی دانستن معنی آن .
در کف لاله ٔ خودروی نهد سرخ قدح
زاغ همچون پر طوطی شود از سبز گیاه .
الا تا درآیند طوطی و سارک (شارک )
الا تا سرایند قمری و ساری .
بلی نعامه و طوطی دو طایرند ولیک
غذای آن شکر آمد غذای این اخگر.
طوطی گفتا سمن به بود از سبزه کو
بوی ز عنبر گرفت رنگ ز کافور ناب .
ای عندلیب گلشن جان زارنال زار
کزشاخ شرع طوطی حاضرجواب شد.
طوطی آمد با دهانی پرشکر
در لباس فستقی با طوق زر.
مرحبا ای طوطی طوبی نشین
پوششت حیله ست و طوقت آتشین .
اگر طوطی زبان می بست در کام
نه خود را در قفس میدید و نه دام .
- امثال :
طوطی ز زبان خویش در دام افتاد .
- طوطی پس آینه ؛ شخصی که در پس آئینه نشسته حرفها زند برای تعلیم دادن طوطی کذائی بنوعی که منظور است و این طوطی کذائی که مقابل و مواجه آئینه است عکس خود را در آن آئینه مشاهده کرده گمان برد که این حرف حریف اوست غافل از آن طوطی که پس آئینه است ، و همین مقصود است درین بیت خواجه ٔ شیراز :
در پس آینه طوطی صفتم داشته اند
آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم .
و هم او راست :
در لباس بشرٌ مثلکم ارشاد رسول
فضل من بهرتو طوطی ّ پس آینه است .
- طوطی خط ؛ کنایه از جوان سبزخط. ملا سالک قزوینی راست :
طوطی خطی که طعنه زند بر شکر لبش
دارم سری چو فاخته بر دور غبغبش .
- طوطی زرین نفس ؛ کنایه از قلم است . (آنندراج ).
- طوطی صاحب سلامت گو ؛ طوطی که آن را صاحب سلامت تعلیم کرده باشند و اکثر اوقات اینچنین میگفته باشد. ملا قاسم مشهدی راست :
در میان نوخطان باقی همه نیرنگ توست
طوطی صاحب سلامت گو خط شبرنگ توست .
- طوطی صحرا ؛ کنایه از سبزه است .(آنندراج ) (برهان ).
- طوطیَک ؛ مصغر طوطی :
ماه نو منخسف در گلوی فاخته ست
طوطیکان با حدیث قمریکان با انین .
هر طوطیکی سبزقبائی دارد
هر آهوکی چَرا به راغی دارد.
- طوطی مقال ؛ کنایه از فصیح است . (آنندراج ).
- طوطی نوائی ؛ بمعنی طوطی مقال که کنایه از فصیح است . (آنندراج ).
- طوطی وار آموختن (از بر کردن ) مطلبی ؛ بی تعقل و اندیشه در فهم مقصود و مفهوم به آموختن یا از بر کردن لفظ بسنده کردن . از بر کردن الفاظ بی درک معانی آنها. چون طوطی سخنی را از بر کرده گفتن بی دانستن معنی آن .