شیربها
لغتنامه دهخدا
شیربها. [ ب َ ] (اِ مرکب ) بهای شیر و قیمت شیر. || انعامی که پس از بازگرفتن کودک از شیر به دایه ٔ وی می دهند. (ناظم الاطباء). || مزد دایگی و شیر که به کودک دهند : موسی را به وی [ به مادر موسی ] دادند [ فرعون و زنش ] و اقرار کردند که هر ماهی دویست دینار شیربها به او بدهند. (قصص الانبیاء). || آنچه از قماش و زر و گوهر و سیم که در هنگام عروسی از خانه ٔ داماد به خانه ٔ عروس فرستند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از غیاث ) (از برهان ). پول نقدی که خانواده ٔ عروس از داماد گیرد :
اول بیار شیربهای عروس عقل
وآنگه ببر قباله ٔ اقبال رایگان .
عروس عافیت آنگه قبول کرد مرا
که عمر بیش بها دادمش به شیربها.
دختری این مرغ به آن مرغ داد
شیربها خواهد از او بامداد.
طوفان درم به آسمان رفت
در شیربها سخن ز جان رفت .
بر عروسیش داد شیربها
با عروسش ز بند کرد رها.
|| کابین . دست پیمان .مهر. صداق . صَدُقة. [ ص َ دُ ق َ ] . (یادداشت مؤلف ).
اول بیار شیربهای عروس عقل
وآنگه ببر قباله ٔ اقبال رایگان .
عروس عافیت آنگه قبول کرد مرا
که عمر بیش بها دادمش به شیربها.
دختری این مرغ به آن مرغ داد
شیربها خواهد از او بامداد.
طوفان درم به آسمان رفت
در شیربها سخن ز جان رفت .
بر عروسیش داد شیربها
با عروسش ز بند کرد رها.
|| کابین . دست پیمان .مهر. صداق . صَدُقة. [ ص َ دُ ق َ ] . (یادداشت مؤلف ).