سنده
لغتنامه دهخدا
سنده . [ س َ / س ِ دَ / دِ ] (اِ) فضله و غائط گنده ٔ آدمی . (برهان ). سرگین آدمی که سطبر و گنده و سخت باشد. (غیاث ) (از آنندراج ). فضله . سگاله . فضله و سگاله که به پاره های بزرگ و دراز باشد از انسان و سگ و مانند آن . گوه آنچه دراز و سخت بود از انسان و سگ و امثال آن . گوه که چون لوله ای آمده باشد :
الفاظ بسته اش ز زبان شکسته اش
مانند سنده کو گذر از ناودان کند.
|| حرامزده . سند. رجوع به سند شود.
الفاظ بسته اش ز زبان شکسته اش
مانند سنده کو گذر از ناودان کند.
|| حرامزده . سند. رجوع به سند شود.