سقط
لغتنامه دهخدا
سقط. [ س َ ] (ع اِ) بچه ٔ ناتمام از شکم افتاده . (غیاث ). بچه ای که از شکم بیفتد. (السامی ). بچه ٔ ناتمام افتاده . (منتهی الارب ). در اقرب الموارد بدین معنی به مثلث سین ضبط شده است . || تمامی ریگ توده که تنگ گردیده منقطع شده باشد جای آن . || آتش که برجهد از چقماق و درنگیرد. (منتهی الارب ) :
هرچند کان سقط به دمش زنده گشته بود
چون دست یافت سوخت ورا سقط زند او.
هرچند کان سقط به دمش زنده گشته بود
چون دست یافت سوخت ورا سقط زند او.