سستی
لغتنامه دهخدا
سستی . [ س ُ ] (حامص ) مقابل چستی . (آنندراج ). ضعف و ناتوانی و کم زوری و عدم توانایی . (ناظم الاطباء). فتور.فترت . (دهار). استرخاء. (بحر الجواهر) :
ز باریکی و سستی هردو پایم
تو گویی پای یا تار تنندوست .
دو دستم بسستی چو پوده پیاز
دو پایم معطل دو دیده غَرَن .
به تیزی و سستی بکار اندرون
خرد باد جان ترا رهنمون .
چنین داد پاسخ که اسبم بماند
ز سستی مرا بر زمین برنشاند.
در این آخرها لختی مزاج او بگشت و سستی بر اصابت رایی بدان بزرگی ... دست یافت . (تاریخ بیهقی ).
پیری و سستی آمد و گشتم ز خفت و خیز
زین بیشتر نساخت کسی مرد را ز عام .
تا توانی مکش ز مردی دست
که بسستی کسی ز مرگ نجست .
تن شیرین گرفت از رنج سستی
کز آن صورت ندادش کس درستی .
که سختی و سستی برین بگذرد
بماند بر او سالها نام بد.
|| تهاون و کاهلی و تنبلی .(ناظم الاطباء) :
بدانید یکسر کزین رزمگاه
بسستی اگر باز گردد سپاه .
بکردیم سستی بجنگ اندرون
برین برگوا داور رهنمون .
چو دشمن بجنگ تو یازید چنگ
شود چیر اگر سستی آری بجنگ .
در جوانی مستی ، در پیری سستی ، پس خدا را کی پرستی . خواجه عبداﷲ انصاری .
ندانی گه غله برداشتن
که سستی بودتخم ناکاشتن .
|| عدم قدرت بر جماع . || درنگی و نرمی . || بطوء و عدم سرعت . || تأمل . || غفلت . || کسالت . (ناظم الاطباء).
ز باریکی و سستی هردو پایم
تو گویی پای یا تار تنندوست .
دو دستم بسستی چو پوده پیاز
دو پایم معطل دو دیده غَرَن .
به تیزی و سستی بکار اندرون
خرد باد جان ترا رهنمون .
چنین داد پاسخ که اسبم بماند
ز سستی مرا بر زمین برنشاند.
در این آخرها لختی مزاج او بگشت و سستی بر اصابت رایی بدان بزرگی ... دست یافت . (تاریخ بیهقی ).
پیری و سستی آمد و گشتم ز خفت و خیز
زین بیشتر نساخت کسی مرد را ز عام .
تا توانی مکش ز مردی دست
که بسستی کسی ز مرگ نجست .
تن شیرین گرفت از رنج سستی
کز آن صورت ندادش کس درستی .
که سختی و سستی برین بگذرد
بماند بر او سالها نام بد.
|| تهاون و کاهلی و تنبلی .(ناظم الاطباء) :
بدانید یکسر کزین رزمگاه
بسستی اگر باز گردد سپاه .
بکردیم سستی بجنگ اندرون
برین برگوا داور رهنمون .
چو دشمن بجنگ تو یازید چنگ
شود چیر اگر سستی آری بجنگ .
در جوانی مستی ، در پیری سستی ، پس خدا را کی پرستی . خواجه عبداﷲ انصاری .
ندانی گه غله برداشتن
که سستی بودتخم ناکاشتن .
|| عدم قدرت بر جماع . || درنگی و نرمی . || بطوء و عدم سرعت . || تأمل . || غفلت . || کسالت . (ناظم الاطباء).