ترجمه مقاله

سجستان

لغت‌نامه دهخدا

سجستان . [ س ِج ِ ] (اِخ ) شهری است بمشرق ، معرب سیستان . (آنندراج ). ولایت و ناحیه بزرگیست . گویند نام بلوکیست و نام شهرش زرنج است و تا هرات ده روز است و در طرف جنوبی این شهر واقع شده ، زمینش ریگزار سرابست و اتصالاً باد میوزد. (از معجم البلدان ).اسم شهری است از شهرهای خراسان . (المعرب جوالیقی ص 198). عوام سگستان گفتند و عرب معرب کردند سجستان خواندند. (نزهة القلوب ). و سیستان را اصل سگستانست و از این رو به تازی سجستان نویسند که گاف را جیم گردانند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی صص 65 - 66) :
نه میر خراسان پسندد ورا
نه شاه سجستان نه میر خلاف .

ناصرخسرو (دیوان چ کتابخانه ٔ تهران ص 331).


سلطان ملک سجستان بگرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). با ده هزار سوار به سجستان رفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به سیستان شود.
ترجمه مقاله