زوردست
لغتنامه دهخدا
زوردست . [ دَ ] (ص مرکب ) قوی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
دلیری به رزم اندرون زوردست
همان پاکدینی و یزدان پرست .
رهی گشتند او را زوردستان
ز دل کردند بیرون مکر و دستان .
دلیری به رزم اندرون زوردست
همان پاکدینی و یزدان پرست .
رهی گشتند او را زوردستان
ز دل کردند بیرون مکر و دستان .