زودزود
لغتنامه دهخدا
زودزود. (ق مرکب )شتاب شتاب . و زودباش . (آنندراج ). معجلاً و به تعجیل . (ناظم الاطباء) : ... خوارزمشاه خفته نیست وزودزود دست به وی دراز نتوان کرد. (تاریخ بیهقی ).
از فسون او عدمها زودزود
خوش معلق می زند سوی وجود.
از فسون او عدمها زودزود
خوش معلق می زند سوی وجود.