رانجو
لغتنامه دهخدا
رانجو. (اِ) پروانه . (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 14) :
بشب آتش بعالم این چنین بوده دگر باره
که بستد آتش میر مغل از موج رانجو را.
اما به این معنی در جای دیگر دیده نشد.
بشب آتش بعالم این چنین بوده دگر باره
که بستد آتش میر مغل از موج رانجو را.
اما به این معنی در جای دیگر دیده نشد.