دیبا فشان
لغتنامه دهخدا
دیبا فشان . [ ف َ / ف ِ ] (نف مرکب ) نثارکننده . || فشاننده ٔ دیبا. نثارکننده ٔ دیبا. || (حامص مرکب ) دیبافشانی . نثار دیبا :
پذیره برون رفت با سرکشان
درم ریز کردند و دیبافشان .
شد آمل بهشتی نو آراسته
درم ریز و دیبافشان خواسته .
پذیره برون رفت با سرکشان
درم ریز کردند و دیبافشان .
شد آمل بهشتی نو آراسته
درم ریز و دیبافشان خواسته .