دزبانو
لغتنامه دهخدا
دزبانو. [ دِ ] (اِ مرکب ) بانوی دز. ملکه ٔ دز. ملکه ٔ قلعه و حصار :
لیلی نه که لعبت حصاری
دزبانوی قلعه ٔ عماری .
او در آن دز چو بانوی سقلاب
هیچ دزبانو آن ندیده به خواب .
دزبانوی من ز دز گشاده
دزبان وی از دز اوفتاده .
چو گل بودم ملک بانوی سقلاب
کنون دزبانوی شیشه م چو گلاب .
لیلی نه که لعبت حصاری
دزبانوی قلعه ٔ عماری .
او در آن دز چو بانوی سقلاب
هیچ دزبانو آن ندیده به خواب .
دزبانوی من ز دز گشاده
دزبان وی از دز اوفتاده .
چو گل بودم ملک بانوی سقلاب
کنون دزبانوی شیشه م چو گلاب .