26 فرهنگ

ترجمه مقاله

درم

لغت‌نامه دهخدا

درم . [ دَ رَ ] (ع مص ) هموار شدن ساق . (از || پوشیده شدن کعب از گوشت بحدی که حجم آن معلوم نشود. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و آنرا در مورد استخوان و هرچه که پیه و گوشت آنرا بپوشاند و حجم آن ناپیدا گردد نیز گویند. (از منتهی الارب ). || سوده و ریخته شدن دندانها. || ریخته شدن دندانهای شتر. || قریب ریختن شدن دندانهای شتر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).