دبیرستان
لغتنامه دهخدا
دبیرستان . [ دَ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) مکتب . (زمخشری ) (دهار) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). مکتب خانه . مدرسه . دبستان . (جهانگیری ). کتاب . (مهذب الاسماء).دبستان است که مکتب خانه باشد. (برهان ). مکتب خانه باشد و آن را دبستان نیز گویند. (جهانگیری ). محل تعلیم . (فرهنگ فارسی معین ). جای آموختن دبیری . مطلق مکتب : این پنج مهتر بدان خانه خطبه کردند و آن نامه که سلیمان نوشت بهر شهری آن نیز فصیح است ... محمدبن جریر گوید که از فصیحی این نامه کودکان در دبیرستانها از بر کردند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). و من [خواجه عبدالغفار]سخت بزرگ بودم و به دبیرستان قرآن خواندن رفتمی . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 113). چون از دبیرستان برخاستیم و مدتی برآمد در سنه ٔ 406 هَ . ق . ما را [امیرمسعود را] ولیعهد خویش کرد [امیر محمود]. (تاریخ بیهقی ).
مردمان چون کودکان بیهشند
وین دبیرستان علم است از حساب .
شغل کودک در دبیرستانش نیست
جز که خواندن یا سؤال و یا جواب .
حجتی بپذیر برهانی ز من زیرا که نیست
آن دبیرستان کلی را جز این جزوی گدا.
کتاب عین مسلم تراست از همه قوم
همه صفات نبشتند در دبیرستان .
عقل را خواهی که ناگه در عقیلت نفکند
گوش گیرش در دبیرستان الرحمان درآر.
و من آن یاد دارم و در عهد کودکی در دبیرستان معلم بودم به نیشابور. (تاریخ بیهق ).
ابجد نعت تو حاصل زان دبیرستان شود
کاوستادش علم الانسان مالم یعلم است .
دبیرستان کنم در هیکل روم
کنم آیین مطران را مطرا.
در دبیرستان خرسندی نوآموزی هنوز
کودکی کن دم مزن چون مهرداری بر زبان .
ساقی برخ ریحان جان خطش دبیرستان جان
در ملک لب سلطان جان وز مشک طغرا داشته .
از دبیرستان هندو آمده معنیش گیر
اخوت کفرند یکسر دور ز اخوان الصفا.
نقلست که چون مادرش بدبیرستان فرستادچون بسوره ٔ لقمان رسید و بان آیت رسید... که . (تذکرة اولالیاء عطار). نقلست که شقیق در سمرقند مجلس می گفت روی بقوم کرد و گفت ای قوم اگر مرده اید به گورستان و اگر کودکید بدبیرستان واگر دیوانه اید بتیمارستان و اگر کافرید کافرستان و اگر بنده اید داد مسلمانی ازخود بستانید ای مخلوق پرستان . (تذکرة الاولیاء عطار).شافعی شش ساله بود که بدبیرستان می رفت و مادرش زاهده بود از بنی هاشم و مردم امانت بدو سپردندی . (تذکرة الاولیاء). روزی شبلی در مسجدی شد تا دو رکعت نماز بگذارد و زمانی برآساید. در مسجد کودکان دبیرستان بودند. (قابوسنامه ). || در تقسیمات آموزشی کشور مدرسه ای که دانش آموزان پس از گذراندن دوره ٔ تحصیلات شش ساله ٔ ابتدایی (دبستان ) آنجا دانش اندوزند. دوره ٔ متوسطه . محل تحصیل پس از فراغت از تحصیلات دبستانی (ابتدایی ) و پیش از آغاز تحصیلات دانشگاهی (عالی ). مدرسه ٔ متوسطه . || دفترخانه . (برهان ). جای نویسندگان . دیوان . (آنندراج ).
مردمان چون کودکان بیهشند
وین دبیرستان علم است از حساب .
شغل کودک در دبیرستانش نیست
جز که خواندن یا سؤال و یا جواب .
حجتی بپذیر برهانی ز من زیرا که نیست
آن دبیرستان کلی را جز این جزوی گدا.
کتاب عین مسلم تراست از همه قوم
همه صفات نبشتند در دبیرستان .
عقل را خواهی که ناگه در عقیلت نفکند
گوش گیرش در دبیرستان الرحمان درآر.
و من آن یاد دارم و در عهد کودکی در دبیرستان معلم بودم به نیشابور. (تاریخ بیهق ).
ابجد نعت تو حاصل زان دبیرستان شود
کاوستادش علم الانسان مالم یعلم است .
دبیرستان کنم در هیکل روم
کنم آیین مطران را مطرا.
در دبیرستان خرسندی نوآموزی هنوز
کودکی کن دم مزن چون مهرداری بر زبان .
ساقی برخ ریحان جان خطش دبیرستان جان
در ملک لب سلطان جان وز مشک طغرا داشته .
از دبیرستان هندو آمده معنیش گیر
اخوت کفرند یکسر دور ز اخوان الصفا.
نقلست که چون مادرش بدبیرستان فرستادچون بسوره ٔ لقمان رسید و بان آیت رسید... که . (تذکرة اولالیاء عطار). نقلست که شقیق در سمرقند مجلس می گفت روی بقوم کرد و گفت ای قوم اگر مرده اید به گورستان و اگر کودکید بدبیرستان واگر دیوانه اید بتیمارستان و اگر کافرید کافرستان و اگر بنده اید داد مسلمانی ازخود بستانید ای مخلوق پرستان . (تذکرة الاولیاء عطار).شافعی شش ساله بود که بدبیرستان می رفت و مادرش زاهده بود از بنی هاشم و مردم امانت بدو سپردندی . (تذکرة الاولیاء). روزی شبلی در مسجدی شد تا دو رکعت نماز بگذارد و زمانی برآساید. در مسجد کودکان دبیرستان بودند. (قابوسنامه ). || در تقسیمات آموزشی کشور مدرسه ای که دانش آموزان پس از گذراندن دوره ٔ تحصیلات شش ساله ٔ ابتدایی (دبستان ) آنجا دانش اندوزند. دوره ٔ متوسطه . محل تحصیل پس از فراغت از تحصیلات دبستانی (ابتدایی ) و پیش از آغاز تحصیلات دانشگاهی (عالی ). مدرسه ٔ متوسطه . || دفترخانه . (برهان ). جای نویسندگان . دیوان . (آنندراج ).