داوری گاه
لغتنامه دهخدا
داوری گاه . [ وَ ] (اِ مرکب ) محکمه . داورگاه . داوری گه . داورگه . دارالعدالة. || مجازاً جنگ جای . آنجا که از مردان و از مردی آنان حکومت کنند :
سکندر در آن داوری گاه سخت
پی افشرد مانند بیخ درخت .
در آن داوری گاه چون تیغ تیز
که هم رست خیزست و هم رستخیز.
سکندر در آن داوری گاه سخت
پی افشرد مانند بیخ درخت .
در آن داوری گاه چون تیغ تیز
که هم رست خیزست و هم رستخیز.