دامگاه
لغتنامه دهخدا
دامگاه . (اِ مرکب ) دامگه . جای دام . آنجاکه دام نهند یا نهاده بود. جای دام کشیدن . (آنندراج ). آنجا که تله گذارند یا گذارده بودند :
اهل تمیز و عقل از این دامگاه صعب
غافل نیند گرچه بدین دامگه درند.
وارهان زین دامگاه غم مرا
کآرزوی آشیان می آیدم .
زالیست گرگ دل که ترا دنبه می نهد
زین دامگاه گرگ فسونگر گذشتنی است .
وگستاخ وار پیش دامگاه کودکان پرید. (سندبادنامه چ استانبول ص 335).
با قفس قالب ازین دامگاه
مرغ دلش رفته بآرامگاه .
چون شده ای بسته ٔ این دامگاه
رخنه کنش تا بدر آیی براه .
یافت از دامگاه آن ددگان
کوچه راهی بکوی غمزدگان .
دلش چون شدی سیر از این دامگاه
در آن خرگه آوردی آرامگاه .
هوای لطف تواز بهر صید مرغ دلان
ز دامگاه رجا دانه ٔ گمان برداشت .
تا هست روی خرمش ، دامست زلف پرخمش
دلها چو مرغ اندر غمش ، از دامگاه آویخته .
ز حرص دانه درین دامگاه نزدیکست
که همچو مور ترا بال و پر شود پیدا.
هر مرغ دل که زلف تو میسازدش هلاک
از دامگاه حادثه آزاد میکند.
حاش الصید؛ گرداگرد صید درآمدن تا بدامگاه آید. (منتهی الارب ). احواش ؛ گرداگرد صیدبر آمدن تا بدامگاه آید. (منتهی الارب ). || کنایه از دنیا نیز هست .
- دامگاه خرد ؛ کنایه از دنیاست .
- دامگاه دیو ؛ کنایه از دنیا و عالم سفلی است . (برهان ).
- دامگاه ستور ؛ دامگاه دیو. عالم سفلی . (برهان ).
- دامگاه ستوران ؛ دامگاه دیو. (آنندراج ). بمعنی دامگاه ستورست که جهان فانی و عالم سفلی باشد. (برهان ).
- دامگاه غول ؛ دنیا. دامگه غول . دامگاه گرگ . دامگاه دیو. (آنندراج ).
اهل تمیز و عقل از این دامگاه صعب
غافل نیند گرچه بدین دامگه درند.
وارهان زین دامگاه غم مرا
کآرزوی آشیان می آیدم .
زالیست گرگ دل که ترا دنبه می نهد
زین دامگاه گرگ فسونگر گذشتنی است .
وگستاخ وار پیش دامگاه کودکان پرید. (سندبادنامه چ استانبول ص 335).
با قفس قالب ازین دامگاه
مرغ دلش رفته بآرامگاه .
چون شده ای بسته ٔ این دامگاه
رخنه کنش تا بدر آیی براه .
یافت از دامگاه آن ددگان
کوچه راهی بکوی غمزدگان .
دلش چون شدی سیر از این دامگاه
در آن خرگه آوردی آرامگاه .
هوای لطف تواز بهر صید مرغ دلان
ز دامگاه رجا دانه ٔ گمان برداشت .
تا هست روی خرمش ، دامست زلف پرخمش
دلها چو مرغ اندر غمش ، از دامگاه آویخته .
ز حرص دانه درین دامگاه نزدیکست
که همچو مور ترا بال و پر شود پیدا.
هر مرغ دل که زلف تو میسازدش هلاک
از دامگاه حادثه آزاد میکند.
حاش الصید؛ گرداگرد صید درآمدن تا بدامگاه آید. (منتهی الارب ). احواش ؛ گرداگرد صیدبر آمدن تا بدامگاه آید. (منتهی الارب ). || کنایه از دنیا نیز هست .
- دامگاه خرد ؛ کنایه از دنیاست .
- دامگاه دیو ؛ کنایه از دنیا و عالم سفلی است . (برهان ).
- دامگاه ستور ؛ دامگاه دیو. عالم سفلی . (برهان ).
- دامگاه ستوران ؛ دامگاه دیو. (آنندراج ). بمعنی دامگاه ستورست که جهان فانی و عالم سفلی باشد. (برهان ).
- دامگاه غول ؛ دنیا. دامگه غول . دامگاه گرگ . دامگاه دیو. (آنندراج ).