خوش عنان
لغتنامه دهخدا
خوش عنان . [ خوَش ْ / خُش ْ ع ِ ] (ص مرکب ) صفت رام بودن اسب . غیرکشنده و غیرسرکش و غیرتوسن :
رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام
شخ نورد و راهجوی و سیل بر وکوه کن .
دیرخواب و زودخیز و تیزسیر و دوربین
خوش عنان و کش خرام و پاکزاد و نیکخوی .
اشهب گردون بدرکاب نگیرد
جز پی یکران خوش عنان که تو داری .
نه ابر از ابر نیسان درفشان تر
نه باد از باد بستان خوش عنان تر.
بدستم در از دولت خوش عنان
طبرزد چنین شد طبرخون چنان .
چون آب رونده خوش عنان باش
هرجا که روی لطف رسان باش .
رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام
شخ نورد و راهجوی و سیل بر وکوه کن .
دیرخواب و زودخیز و تیزسیر و دوربین
خوش عنان و کش خرام و پاکزاد و نیکخوی .
اشهب گردون بدرکاب نگیرد
جز پی یکران خوش عنان که تو داری .
نه ابر از ابر نیسان درفشان تر
نه باد از باد بستان خوش عنان تر.
بدستم در از دولت خوش عنان
طبرزد چنین شد طبرخون چنان .
چون آب رونده خوش عنان باش
هرجا که روی لطف رسان باش .