خواندار
لغتنامه دهخدا
خواندار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) خوان سالار. (یادداشت بخط مؤلف ) :
بخواندار گفتا که شاه جهان
ز تن بگسلاند ترا هوش و جان .
سبک داد خواندار وی را جواب
که من ساخت خواهم یکی نغز خواب .
دگر روز با مرد خواندار گفت
که ای با خرد یار و با رای جفت .
بخواندار گفتا که شاه جهان
ز تن بگسلاند ترا هوش و جان .
سبک داد خواندار وی را جواب
که من ساخت خواهم یکی نغز خواب .
دگر روز با مرد خواندار گفت
که ای با خرد یار و با رای جفت .