ترجمه مقاله

تلمیذ

لغت‌نامه دهخدا

تلمیذ. [ ت ِ ] (اِ) شاگرد. و این معرب تلمیذ است که بفتح باشد.(غیاث اللغات ) . شاگرد و محصل . (ناظم الاطباء). شاگرد و تلامذه جمع و ظاهراً فارسی است و عربی فصیح نیست و لهذا صاحب قاموس نیاورده ... (آنندراج ). شاگرد. ج ، تلام ، تلامی ، تلامیذ، تلامذة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شاگرد و این اسم مولد است . (از بحر الجواهر). متعلم و خادم و گویند کسی است که خود را تسلیم معلمی کند تا او را هنری بیاموزد، علم بود یا نه ، پس مدتی او را خدمت کند تا آن را از او بیاموزد. (از اقرب الموارد). صاحب نشوءاللغة این کلمه را در ذیل اعجمیات معروف یا مشهور آورده و معادل آن را ذیل عربیات فراموش شده و مجهول «خریج » ذکر کرده است . رجوع به همین کتاب ص 94 شود : عطارد تلمیذ افادت او بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 255). تلمیذ بی ارادت ، عاشق بی زر است . (گلستان ).
ترجمه مقاله