تلام
لغتنامه دهخدا
تلام . [ ت َ ] (ع اِ) تلامی و تلامیذ و تلامذه . ج ِ تلمیذ.(منتهی الارب ). شاگردان و آن در اصل تلامیذ بود است که یا و ذال را به جهت خفت حذف کرده اند. (آنندراج ). تلام و تلامی مخفف تلامیذ است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اعجمی معرب است و زرگران و شاگردان زرگر و شاگردان معنی کرده اند. قال الطرماح یصف بقرة :
تتقی الشمس بمدریة
کالحمالیج بایدی التلام .
و حمالیج دمهای دراز زرگری وواحد آن حملوج است که به شاخ گاو وحشی شبیه است .
رجوع به تلامیذ و تلمیذ و تلامی شود.
تتقی الشمس بمدریة
کالحمالیج بایدی التلام .
و حمالیج دمهای دراز زرگری وواحد آن حملوج است که به شاخ گاو وحشی شبیه است .
رجوع به تلامیذ و تلمیذ و تلامی شود.