ترجمه مقاله

تحمیق

لغت‌نامه دهخدا

تحمیق . [ ت َ ] (ع مص ) احمق خواندن . (زوزنی ) (دهار) (فرهنگ نظام ). به حماقت نسبت کردن کسی را. (منتهی الارب ). نسبت حماقت به کسی دادن . (ناظم الاطباء). کسی را احمق خواندن و با لفظ کردن مستعمل . (آنندراج ). کسی را به حمق نسبت دادن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط) :
به خنده گفت که حافظ غلام طبع توام
ببین که تا به چه حدم همی کند تحمیق .

حافظ (از آنندراج ).


ترجمه مقاله