بشنج . [ ب َ/ ب ِ ش َ ] (اِ) پشنج . پشنگ . بشنگ بمعنی پاشیدن از مصدر پشنجیدن از ریشه ٔ تیک «اسفا 1:1 ص 302». (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). ظاهراً اسم مصدر بشنجیدن است و برای پاشیدن آهار استعمال شود. (فرهنگ نظام ).
- یک بشنگ آب ؛ مقدار آب که یک بار با دست پاشیده شود.
|| خشکی که بر روی آدمی افتد و بعربی کلف خوانند. (برهان ) (سروری ). کلف و خشکی که بر روی آدمی افتد. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج ). سیاهیی که بر رو ظاهر شود و بتازی کلف گویند. (رشیدی ) (شعوری ج 1 ورق 154-201). لکه ٔ روی چهره و بدن .
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.