ایست
لغتنامه دهخدا
ایست . (اِمص ) توقف . سکون . وقفه . مکث :
نیستشان از جست وجو یک لحظه ایست
از پی همْشان یکی دم ایست نیست .
که ای مدعی عشق کار تو نیست
که نه صبر داری نه یارای ایست .
نیستشان از جست وجو یک لحظه ایست
از پی همْشان یکی دم ایست نیست .
که ای مدعی عشق کار تو نیست
که نه صبر داری نه یارای ایست .