انگیزش
لغتنامه دهخدا
انگیزش . [ اَ زِ ] (اِمص از انگیزیدن و انگیختن ) تحریک . ترغیب . تحریض . || هیجان . (ناظم الاطباء). || بعث . نشور. قیامت . حشر. نشر. رستاخیز. (یادداشت مؤلف ) :
ره دینش آنست کز هر گناه
بتابی و فرمانش داری نگاه ...
بدانی که انگیزش است وشمار
همیدون بپول صراطت گذار.
|| طبع. طبیعت . (یادداشت مؤلف ) :
ز انگیزش و ساخت فرق است چند
که این نخل کار است و آن نخلبند.
|| تاخت و تاز. (از حاشیه ٔ شرفنامه ٔ چ وحید ص 412) :
به انگیزش از آسمان کم نبود
صبا مرد میدان او هم نبود.
|| برپا داشتن . برپا ساختن :
به انگیزش فتنه آغاز کرد
بدی گفت و نیکی همه راز کرد.
- انگیزش کردن ؛ تحریک کردن . وادار کردن : ابویزید خالدبن محمدبن یحیی بندار کرمان بود و نامه همی نبشت سوی مقتدر اندر حدیث سیستان و او را اندرآن باب انگیزش محمدبن حمدان برنده (؟) همی کرد. (تاریخ سیستان صص 302-303).
- انگیزش گر ؛ محرک . (یادداشت مؤلف ).
ره دینش آنست کز هر گناه
بتابی و فرمانش داری نگاه ...
بدانی که انگیزش است وشمار
همیدون بپول صراطت گذار.
|| طبع. طبیعت . (یادداشت مؤلف ) :
ز انگیزش و ساخت فرق است چند
که این نخل کار است و آن نخلبند.
|| تاخت و تاز. (از حاشیه ٔ شرفنامه ٔ چ وحید ص 412) :
به انگیزش از آسمان کم نبود
صبا مرد میدان او هم نبود.
|| برپا داشتن . برپا ساختن :
به انگیزش فتنه آغاز کرد
بدی گفت و نیکی همه راز کرد.
- انگیزش کردن ؛ تحریک کردن . وادار کردن : ابویزید خالدبن محمدبن یحیی بندار کرمان بود و نامه همی نبشت سوی مقتدر اندر حدیث سیستان و او را اندرآن باب انگیزش محمدبن حمدان برنده (؟) همی کرد. (تاریخ سیستان صص 302-303).
- انگیزش گر ؛ محرک . (یادداشت مؤلف ).