اندوهگین گشتن
لغتنامه دهخدا
اندوهگین گشتن . [ اَ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) اندوهگین شدن . غمناک شدن :
وگر ترس یزدان پاک است این
که گشت این چنین دلش اندوهگین .
چو گیو دلاور بتوران زمین
بدینسان همی گشت اندوهگین .
و رجوع به اندوهگین شدن و اندوهگین گردیدن شود.
وگر ترس یزدان پاک است این
که گشت این چنین دلش اندوهگین .
چو گیو دلاور بتوران زمین
بدینسان همی گشت اندوهگین .
و رجوع به اندوهگین شدن و اندوهگین گردیدن شود.