اشناه
لغتنامه دهخدا
اشناه . [ اَ ] (اِ) شنا. اشنا. اشناو. آشنا. اشناب :
از بحر ثنای تو به شکر نعم تو
ساحل نخُوهم یافت به زورق نه به اشناه .
مخفف آشناه (شناور). لفظمذکور در سنسکریت آشنان است یعنی غسل و بدن شستن . (فرهنگ نظام ). رجوع به شناو و آشنا و اشناو و اشناب شود.
از بحر ثنای تو به شکر نعم تو
ساحل نخُوهم یافت به زورق نه به اشناه .
مخفف آشناه (شناور). لفظمذکور در سنسکریت آشنان است یعنی غسل و بدن شستن . (فرهنگ نظام ). رجوع به شناو و آشنا و اشناو و اشناب شود.