ترجمه مقاله

استفتاح

لغت‌نامه دهخدا

استفتاح . [ اِ ت ِ تا ] (ع مص ) نصرت خواستن . (مجمل اللغة) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). فیروزی جستن . (منتهی الارب ). استنصار. خواهش فیروزی . نصرت جستن . || گشودن . (منتهی الارب ). بازکردن . || گشادگی خواستن . گشاد خواستن . فتوح خواستن . طلب باز کردن . گشایش طلبیدن :
مرا تو دانی و دانی که هیچوقت نبود
در دنائت را بر دل من استفتاح .

؟


- استفتاح کردن ؛ گشایش طلبیدن .
|| یار خواستن . (منتهی الارب ). یاری خواستن . (مجمل اللغة). || آغاز کردن . (منتهی الارب ). ابتدا کردن . آغازیدن . || درخواستن آنچه بر تو مشکل باشد. (زوزنی ). درخواستن از قرآن آنچه بر تو مشکل بود. (مجمل اللغة). وادرخواستن آنچه بر تو مشکل شده باشد از قرآن . (تاج المصادر بیهقی ).
- روز استفتاح ؛ روز پانزدهم ماه رجب برای گشوده بودن درهای آسمان یا درهای کعبه .
ترجمه مقاله