26 فرهنگ

ارک

لغت‌نامه دهخدا

ارک . [ اَ ] (ع مص ) ستیزه کردن مرد. (منتهی الأرب ). || ساکن شدن ورم زخم و نزدیک بهی رسیدن . (آنندراج ). نزدیک به بهی رسیدن و خوابیدن ورم ریش یا خستگی : ارک الجرح . (منتهی الأرب ). || اقامت کردن در جایی . مقیم بودن بجائی . || درنگ کردن در کار: ارک فی الأمر. (منتهی الأرب ). || گذاشتن شتران را در اراک . (آنندراج ). گذاشتن اشتران بخوردن اراک . || لازم گردانیدن کار بر کسی . کاری را بگردن کسی گذاشتن : ارک الامر فی عنقه ؛ لازم گردانید کار را بر وی . (منتهی الأرب ).